بفرمایید! از دست من عصبانی شوید! اصلا راحت باشید و بخش نظرات را کاملا پر کنید! قرار است چند تا از ۳ راز کثیف دربارهی بازاریابی رازهای مگوی خودمان را با کارکنان بخش فروش، شکاکها و منتقدان بازاریابی درمیان بگذارم. میدانم که شما دوست ندارید من این کار را بکنم اما باور کنید اینطوری برای همهی ما بهتر است. پس شروع میکنم... ۱ شما خوش شانس هستید اگر در همان نخستین قدم از فرآیند متقاعد کردن مشتری یا کمپین جلب توجه مشتری بتوانید موفقیتآمیز عمل کنید، بیشتر از آنکه آدم لایقی باشید، خوششانس هستید. بله شاید یک پیشنهاد فوری و فوتی هم داشتید، و تماسهای وسوسهانگیز هم داشتید، اما ممکن است شما به طور اتفاقی یک فرصت را شکار کرده باشید. مطمئنا در برخی صنایع شما میتوانید دادههایی بخرید که هزینههای صرف شده توسط شرکت را روی محصولات و خدمات خاص مشخص میکنند. اما شما نمیدانید بودجه در دسترس چقدر است و چه کسی آن را کنترل میکند. و از آنجایی که مشتریها و فرصتها همه احتمالی هستند، ممکن است کسی را که هدف قرار دادهاید تصمیمگیرنده اصلی باشد یا دارندهی بودجه و یا فقط یک جستوجوگر کنجکاو که به دنبال اطلاعات است. در آغاز یک کمپین بازایابی شما اطلاعاتی دربارهی مشتریهای احتمالی خود ندارید، اینکه آنها کجا هستند و یا چهطور میتوان آنها را در فرآیند خرید پیش برد. پس زمانی که یک مشتری احتمالی داوطلب میشود و میگوید: "با من تماس بگیر" باید در زمان مناسبی از "مراحل سفر خریداران" او را شکار کنید. ۲. شما در پیام دادن ضعیف هستید اثربخشی پیام شما همراستا با این حقیقت است که تلاش میکنید مخاطبی را بدون توضیح دادن علت، تشویق کنید به طور متفاوتی فکر کند و احساس کند. مطابق با پت اسپنر، یکی از نویسندگان کتابِ "مشتری مبارزهطلب، " بازاریابها زمان زیادی را صرف میکنند برای تمرکز بر اینکه میخواهند مخاطبانشان چطور فکر یا احساس کنند، بدون اینکه عادات فعلی زندگی آنها را بدانند.